جدول جو
جدول جو

معنی صلح خواستن - جستجوی لغت در جدول جو

صلح خواستن
(خوا / خا بِ خَ دَ)
آشتی طلبیدن. سازش جستن:
صلح با دشمن اگر خواهی هرگه که ترا
در قفا عیب کند در نظرش تحسین کن.
سعدی.
اگر صلح خواهد عدو سر مپیچ.
(بوستان چ یوسفی ص 73).
رجوع به صلح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ)
درخواستن بلا کسی را. طلبیدن بلا برای کسی. رسیدن محنتی بر کسی آرزو کردن
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ دَ)
خواستن دل. خواهانی دل. تمایل دل. علاقه یافتن. آرزو داشتن. مایل شدن به چیزی. دوست داشتن. میل کردن:
چنانت دوست می دارم که وصلت دل نمی خواهد
کمال دوستی باشد مراد از دوست نگرفتن.
سعدی.
دختر اندر شکم پسر نشود
مهستی را که دل پسر خواهد.
سعدی.
آری مثل است اینکه دلش گر خواهد
شیر از بز نر شبان تواند دوشید.
قدسی.
- امثال:
دل نخواسته عذر بسیار. (امثال و حکم).
چشم می بینددل می خواهد. (امثال و حکم).
هرچه دلم خواست نه آن شد
هرچه خدا خواست همان شد.
؟ (از امثال و حکم).
- دلش می خواهد رویش نمی شود، که از قبول چیزی امتناع می کند در صورتی که از اعماق دل طالب آن است. (از فرهنگ عوام)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صله خواستن
تصویر صله خواستن
پاداش خواستن عطا خواستن جایزه طلبیدن، عطا خواستن جایزه طلبیدن
فرهنگ لغت هوشیار